آری...من آموزگارم...
تمام ثواب دوران آموزگاریم...برای پدرم...برای مادرم...یه ذره ش هم نمیخوام برا خودم...
بعد از بیست و پنج سال...
به مدرسه ای رفتم که پدرم در آنجا معلم بود...
هوای پاییزی...من...یه دل تنگ...چشمانی پر از اشک...
خودم رو به فراموشی زدم...از بس متنفرم از خاطرات...خوب و بد
پامو گذاشتم توو دفتر مدرسه...
باورم نمیشد...تابلوی عکس پدرم...روی طاقچه ی دفتر مدرسه...
خدایا...به چشمام نگاه کن...همین حالا....
خدایا جواب دلم...چشمام...
تو باید بدی...تو دلخوشی های یک آموزگار تازه کار...خلوت دل...
ادامه مطلبما را در سایت دلخوشی های یک آموزگار تازه کار...خلوت دل دنبال می کنید
برچسب : سلام ای شهیدان خدایی,سلام ای نیک مردان خدایی, نویسنده : 6herisht6 بازدید : 13 تاريخ : يکشنبه 25 مهر 1395 ساعت: 9:10